اسمش همین است(علیرضا آذر)

ساخت وبلاگ
به قدرے ساڪتم حالاڪه انگارےدرونم حڪم آتش‌ بسو حالِ چشم‌هایم خوب و آرام استبه قدرے ساڪتم انگارمیان شهر قلبم صد هزاران مُرده دارد شعر می‌گوید !ببےن ! من ساڪتم این بغض و این آشوب از من نیست ...دلم تنگ است؟ اصلا نیست !ڪسی را دوست می‌دارم ؟ نمی‌دارم !رها ، آرام و معمولے ؛ شبیه ڪلّ آدم‌هامیان موج‌ها چون قایقے بے سرنشینم بے سرانجامم ...نه فڪرے در سرم دارمنه عشقے در دلمآرامِ آرامم ...برچسب‌ها: دیالیتیک , آرامش اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 91 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 10:16

عزیزی میگفت:جای گیاهِ بامبو را که عوض کنی دیگر رشد نمیکند؛ پژمرده میشود...میدانی چرا؟
چون ریشه اش را همانجا، جا میگذارد...
دلِ آدمیزاد که دیگر کمتر از گیاه نیست جانم
گاهی ریشه اش جا میماند،
در دلی؛ لبخندی، حس نابی..:)!


برچسب‌ها: دیالیتیک

اسمش همین است(علیرضا آذر)...
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 88 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 10:16

برای خداوند فرقی ندارد که تو برایش نماز بخوانی یا نهبرایش روزه بگیری یا نهفرقی ندارد چقدر برای عزیزانش ضجه زده باشیاما اینها برای من و تو فرق می کند ...و این فرق زمانی شروع شد که من و تو بر سر خدایمان جدل کردیممن گفتم من با ایمان ترم و تو گفتی من!و فراموش کردیم که خدای هر دویمان یکیست فقط راه اتصالمان به او فرق داردبه راه های اتصالی یکدیگر به خدا دست نزنیماجازه بدهیم هر کس به گونه ی خودش به خدایش وصل شود نه به شیوه ماخداوند عارف عاشق می خواهد نه مشتری بهشت ..."الهه قمشه ای"برچسب‌ها: خدا , عشق , لحظه های کاغذی اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 12 تير 1401 ساعت: 10:16

اگر میدونستم یه روز قراره اینجور باشه که دلم برای مادرانه هات تنگ شه،حتما باهات مامان بازی میکردم و مثل مامانا تو بازی مراقبت بودم... آخه تو بچگی هرچی فکر میکردم نمیتونستم به خودم بقوبولونم که مامانت اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 19:11

میگم... تا چند روز دیگه مدرسه ها شروع میشه..... خوشحالم از اینکه دیگه مجبور نیستم از صبح تا شب تو خونه باشم و سرم یکم شلوغ میشه... فکر میکردم اگه مامان نبود یا شرایطم اروم بود این خس زندان رو نخواهم د اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 100 تاريخ : دوشنبه 5 اسفند 1398 ساعت: 19:11

چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشيد روی دکمه های پيانو .صدای موسيقی فضای کوچيک کافی شاپ رو پر کرد .روحش با صدای آروم و دلنواز موسيقی , موسيقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت .مثه يه آدم عاشق , يه ديوو اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 88 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1398 ساعت: 7:48

قـاصـر شُــده از دردِ تـــو حـتّــی کــه بیانمچَسبیـده بــه افـکارِ تـــو همچـون سرطانمقـبـل از تــو بـه تَمـرین سُخن بــازی ام امّــاتــا بـیـنـمـت انــگــار کـــه لال اســـت زبانمدفـتــر شُـــده دکّ اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 108 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1398 ساعت: 7:48

داستان از اینجا شروع شد که:  وقتی خدا پیراهنت را رنگ آبی زدبیرون پریدی بی هوا از بوم نقاشیلبخند بر لب ، ایستاد و خیره ات شد،گفت:تقدیر را ما اینچنین کردیم #زن باشی از بین انگشتان دستت ماه #فروردینسُر خ اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 104 تاريخ : يکشنبه 22 ارديبهشت 1398 ساعت: 7:48

سلام زلزلهدیشب که آمدیمن ولیلا و حمید را در خواب بردینمی دانم دفتر مشقم را از زیر آورا پیدا می کنند یا نه تو به خانم معلم بگو که تکلیفم را نوشته بودم راستی بقیه آدم ها هم ، تکلیف شان را انجام داده اند اسمش همین است(علیرضا آذر)...ادامه مطلب
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 20:44

ه پاس اولین بوسه ای که پدرم به رسم مهر در اولین ساعات تولد به گونه ام زد و من نفهمیدم:
و به یاد سوزنده ترین بوسه ی اخر که من به رسم وداع به صورتش زدم و او نفهمید:
یادش را گرامی میدارم
نثار روح همه ی پدرانی که دیگر بین ما نیستند فاتحه ای قرائت کنیم

دلم برای روزهایی تنگ است که میدانم باز نخواهند گشت…
برای پدرم که دیگر حضورش را احساس نخواهم کرد…
به راستی که چه زود دیر میشود…

اسمش همین است(علیرضا آذر)...
ما را در سایت اسمش همین است(علیرضا آذر) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tamana2312 بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 18 بهمن 1397 ساعت: 20:44